|
دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 14:27 :: نويسنده : parisa&sara
ص سوم: پیپ از آن جا رفت سراغ کافه دار محله و مودبانه گفت :« من می توانم لیوان ها و فنجان ها را بشورم و آن ها را خشک کنم و خوب برق بیندازم .» او نگاهی به سر تا پای پیپ انداخت و انگار که به کسی دستور می دهد ، گفت :« بگذار برای وقتی که بزرگ تر شدی و قد کشیدی !» نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |